دومیش اینه که دیروز یادم رفت اینو بهت بگم!!!
اولی: نه، خوشبختانه خواب نبودم، داشتم شیپور تمرین می کردم!
یه روز یکی میره بقالی، میگه: آقا صابون داری؟ میگه: آره . مرده میگه: پس لطفا دستات رو بشور، به من یه کیلو پنیر بده
یه نفر باباش می میره خیلی براش بی تابی می کرده. غضنفر می ره دلداریش بده. می گه ناپلئون رو می شناسی؟ بعد از این همه جنگ و فتوحات مرد. انیشتن رو می شناسی؟ بعد از این همه کشف و اختراع مرد. بابای تو که هیچ گهی نبود تو اینقدر براش بی تابی می کنی!
از غضنفر می پرسن خواهرت دختر زائیده یا پسر؟ میگه به من اطلاع ندادن، هنوز نمی دونم دایی شدم یا خاله؟!
پلیس راهنماییی جلو غضنفر رو می گیره میگه: کارت ماشین، گواهینامه، معاینه فنی، بیمه... غضنفر میگه: چیکار کنم؟ جمله بسازم؟
غضنفر داشته دعا می کرده، میگفته: خدایا مرا نیامرز… میگن: بابا این چه جور دعا کردنه!؟ میگه: آخه دارم شکسته نفسی می کنم
غضنفر صبح زود یه لیوان خاکشیر میخوره تا شب ملق میزنه که ته نشین نشه!
غضنفر عقب عقب راه می رفته، ازش می پرسند: چرا اینجوری راه میری؟ میگه: آخه بچهها میگن از پشت شبیه آلن دلونی!
غضنفر میخ میره تو پاش، نمیتونه درش بیاره با چکش میزنه کجش میکنه!
به غضنفر میگن: نفت طلای سیاه است. غضنفر فردا یه 5 لیتری میاندازد گردنش